مجموعه جملات عاشقانه
دانلود آهنگ جدید . متن های عاشقانه . اس ام اس های همه رقم
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



موضوعات
لینک دوستان
نویسندگان
نظر سنجی

طرفدار کدوم سبک آهنگ بیشتره؟

دیگر موارد
1
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 588
:: کل نظرات : 6

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 56
:: باردید دیروز : 7
:: بازدید هفته : 56
:: بازدید ماه : 591
:: بازدید سال : 7077
:: بازدید کلی : 104106
مجموعه جملات عاشقانه

 

تكيه به شونه هام نكن من از تو افتاده ترم ما كه به هم نمي رسيم بسه ديگه بزاربرم كي گفته بود به جرم عشق يه عمري پرپرت كنم حيف تو نيست كنج قفس چادر غم سرت كنممن نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها نه برده ي حلقه به گوش نه ناجي فرشته ها من عاشقم همينو بس غصه نداره بي كسيم قشنگيه قسمت ماست كه ما به هم نمي رسيم

 

 قبل از هر چيز جمله هاي امروز: «فردا و ديروز با هم دست به يكي كردند. ديروز باخاطراتش مرا فريب داد و فردا با وعده هايش مرا خواب كرد.وقتي كه چشم گشودم امروزگذشته بود

 

 تو كيستي كه من اينگونه بي تو بي تابم شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم تو كيستيكه من از موج يك تبسم تو بسان قايق سرگشته روي گردابم

 

 وقتي نقاب محور يكرنگ بودن است معيار مهر ورزي مان سنگ بودن است ديگر چه جايدلخوشي و عشق بازي است اصلا كدام احمق از اين عشق راضي است ؟؟!!!!

 

 يه رنگ سرخ زيبا مثل برگاي شقايق تو كتاب عشق نوشته غم و غصه واسه عاشق نوشتهعاشق هميشه توي بحر غم مي مونه دل عاشقم نمي شه آوازشادي بخونه آخه اون كه جون وقلبش توي زندوني اسيره توي اين زندون نباشه طفلكي دلش مي گيره اين دل عاشق هميشه واسه يار

 

آهاي آدميان ، به چشمهاي خود بياموزيد كه نگاه به كسي نيندازند ، اگر نگاهانداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگرنيز مجنون شدند با عقل و منطق زندگي كنند

 

 اگر عشقي نباشه آدمي نيست/ اگر آدم نباشه زندگي نيست/ نپرس از من چه آمد بر سرعشق/ جواب من جز شرمندگي نيست

 

تا با غم عشق تومرا كار فتاد/ بيچاره دلم در غم بسيار فتاد/ بسيار فتاده بود دلمدرغم عشق/ اما نه چنين زار كه اينبار فتاد

 

گل فرستادي مرا.اي خوشتر از گل روي تو/ گل نباشد در لطافت.چون بهشتي خوي تو/ جزدلي رنجور و غير از نيمه جاني دردمند/ من چه دارم؟ تا به جاي گل فرستم سوي تو

 

 دوستت دارم به چشماني كه رنگش رنگ شبهاست به آن نازي كه در چشم تو پيداست بهلبخندي كه چون لبخند گلهاست به رخسارت كه چون مهتاب زيباست به گلهاي بهار و عشق وهستي به قرآني كه او را مي پرستي قسم اي نازنين تا زنده هستم تو را من دوست دارم....ميپرستم

 

نمي گويم زندگي كارساده ايي است. نمي گويم هميشه خوشاينداست . اماباتمام مشكلاتيكه برايمان پيش مي آيد.زندگي .... ازماانساني بهترونيرومندترميسازد. به يادداشتهباش: درزمان آزردگي .رنج را ازخود دوركن . درزمان خشم .خود را رهاساز. در ناكامي .برخودچيره شو. تامي تواني يارخودباش . مي تواني بهترين دوست خودباشي . اما به هنگام آشفتگي مرا خبركن . مي كوشم بدانم چه وقت بايد دركنارت باشم . اماگاهي ممكننيست .پس توخبرم كن عشق تنها هديه ايي است كه مي توانم به توبدهم . وايثاريكي

 

تو عطر تازه ي ياسي ، بيا به خانه ي من/ تو دست نرم بهاري بيا به كاشانه ي من/بهشت بي تو ، بي معناست كنار خلوت دل/ من و توايم و بهشتي است كنج خانه ي من/ سكوتخلوت آغـوش تو، كرانه ي من

 

نصيحت: مواظب خودت باش....! يك خواهش : اصلا عوض نشو....! يك آرزو : فراموشم نكن....! يك دروغ : دوستت ندارم....! يك حقيقت : دلم برات تنگ شده....! ويك روياتورو داشتن

 

موقعي كه مي خواستمت مي ترسيدم نگات كنم، موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرفبزنم. موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بد …

 

من مي خوام كبوتر دل تو رو اسير كنم/ اين دل تشنه رو از چشمه عشقت سير كنم/ بزنمبه موج درياي خيال عشقتو/ باقي عمرمو عاشقونه با تو پيركنم!

 

 عشق يعني خون دل يعني جفا. عشق يعني درد و دل يعني صفا. عشق يعني يك شهاب و يكسراب. عشق يعني يك سلام و يك جواب. عشق يعني يك نگاه و يك نياز. عشق يعني عالمي رازو نياز. عشق يعني همچو ليلا خون شدن. يا چو مجنون راهي صحرا شدن عشق يعني تيشهفرهاد ها عشق يعني عالم فرياد ها عشق يعني زخم كوه بيستون عشق يعني ناله هاي درد و خون عشق يعني در جهان رسوا شدن عشق يعني يكه و تنها شدن. عشق يعني انتظار و انتظار عشق يعني هرچه بيني عكس يار عشق يعني لحظه هاي التهاب عشق يعني لحظه هاي ناب نابعشق يعني حسرت شبهاي گرم عشق يعني ياد يك روياي نرم عشق يعني تا ابد بي سرنوشت عشقيعني آخر خط بهشت عشق يعني گم شدن در لحظه‌ها عشق يعني آبي بي انتها چه زيباستنوشتن وقتي ميداني او ميخواند... چه زيباست سرودن وقتي ميداني او ميشنود... چه زيباست جنون وقتي ميداني او ميبين

 

عشق عشق مي آفريند عشق زندگي مي بخشد زندگي رنج به همراه دارد رنج دلشوره ميآفريند دلشوره جرات مي بخشد جرات اعتماد به همراه دارد اعتماد اميد مي آفريند اميدزندگي مي بخشد زندگي عشق مي آفريند عشق عشق مي آفريند

 

پاكترين عشق آنجاست كه انتظاري نيست: در عدم وابستگي

 

زخود هر چند بگريزم ، همان در بند خود باشم ، من آن آهوي تصويرم ، شتاب ساكنيدارم

 

زندگيت پيشاپيش در درون خويش سازمان يافته است. حيات از حيات برميخيزد. غنچه بهسيماي گل ميشكفد، كودك نيز فردي بالغ ميشود. به هر مرحله اعتماد كن و قدرش را بدانو بگذار مرحله بعد بدون تلاش به سراغت بيايد

 

من دوست داشتم .....پس انسان را آفريدم "، پس عشق ، با هيجان جنسي بسيار تفاوتدارد. عشق پر از خلاقيت ،شعور و آگاهي ، آزادي و.... است

 

عاشقت گشتم تو گفتى عاشقان ديوانه اند، عاقبت عاشق شدى ديدى كه خود ديوانهاى

 

يكي از بهترين ها مي گويد: اگر كسي واقعاً يكي را دوست داشته باشد، بيشتر ازاينكه بهش بگه دوست دارم ميگه مواظب خودت باش، پس مواظب خودت باش

 

شب به كوي عشقم و روز در ويرانه اي / دل همي گويد بيا با هم بسازيم خانه اي/عاشقان خانه ندارند دل مگر ديوانه اي / يار اگر پرسيد نشان منزل ما را بگوميدان عشق ، خيابان وفا ، كوچه دل

 

دوستي بسته پيچيده به روبان ها نيست كه كسي روز تولد به كسي هديه كند ولي منتماميت خود را در سفره چرميني خواهم پيچيد و شبي در چار سوي بادها رها خواهم كرد چهكسي مي داند؟؟ شايد از بركه متروكي هم صدفي صيد شود

 

واقعيتي كه تجربه ميكنيد انعكاس انتظارهايتان است اگر هر روز همان تصاوير را فراافكنيد واقعيت شما هر روز همان گونه خواهد بود هرگاه توجه كامل باشد ، از ميان اغتشاش و آشفتگي نظم و روشنايي پديد مي آور

 

بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه ي عشق تر است. (سهراب سپهري(

 

مي دوني دوست يعني چي؟ يعني: د: داشتن . و: اوني كه . س :ستايش كردنش . ت: تمومينداره

 

اگه تنها بودي تو تنهاييت احساس كردي كه تنها بنده تنها فقط تويي ناراحت نباشچون يكي رو داري كه خودش تنهاست اما هيچوقت تنهايي رو براي بنده هاش نميخواد به اونرجوع كن ميبيني كه تنها نيستي

 

زندگي به من آموخت كه چگونه گريه كنم اما گريه به من نياموخت كه چگونه زندگيكنم....تو نيز به آموختي چگونه دوست بدارم اما به من نياموختي كه چگونه تو رو فراموش كن

 

اگر باران بودم آنقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاك كنم اگر اشك بودم مثلباران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزتميكردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس كه نه بارانم نه اشك نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

 

پازل دل يكي رو بهم ريختن هنر نيست..... هر وقت با تيكه هاي شكسته ي دل يك نفر ،يك پازل جديد براش ساختي هنر كردي

 

با عشق زمان فراموش مي شود و با زمان عشق

 

نازنينم چه دعايي بهتر از اين: خنده ات از ته دل. گريه ات از سر شوق،.نبود هيچ غروبت غمناك

 

عشق چيست؟ افسانه اي بيش نيست. با لبخندي آغاز مي شود با بوسه اي جان مي گيرد باقطره اي اشك پايان مي پذيرد

 

اين جمله هميشه يادت باشه: زندگي گل سرخي است كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي است

 

دلم احساس غم دارد/ در اين انبوه ويراني/كمي تا قسمتي ابري/ و شايد بازباراني

 

چنين گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفرمتنفر باش به مهرباني مهر بورز با آشتي آشتي كن و از جدايي جدا باش..........

 

دريا باش كه اگر كسي سنگ به سويت پرتاب كرد، سنگ غرق شود نه آنكه تو متلاطمشوي

 

سه جمله ي زيبا: 1 اگر اولش به فكر آخرش نباشي آخرش به فكر اولش مي افتي. 2لذتي كه در فراغ هست در وصال نيست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بيم فراغ . 3 آغاز كسي باش كه پايان تو باشد

 

ياد گرفتم كه عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بيشتر زنده نيست ياد گرفتم كه عشق يعنيفاصله و فاصله يعني 2 خط موازي كه هيچگاه به هم نمي رسند ياد گرفتم در عشق هيچكس بهاندازه خودت وفادار نيست و ياد گرفتم هر چه عاشق تري ، تنهاتري

 

زندگي را از طبيعت بياموزيم ، چون بيد متواضع باشيم ، چون سرو ، راست قامت‌‌،مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشيد با سخاوت و مثل ابر باكرامت باشيم.

 

كاش مي شد گريه را تهديد كرد/ مدت لبخند را تمديد كرد/ كاش مي شد در ميان لحظهها/ لحظه ي ديدار را نزديك كرد

 

 گفتمش بي تو چه مي بايد كرد ؟ عكس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم كو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد ..يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد

 

روزي كه دلم پيش دلت بود گرو/ دستان مرا سخت فشردي كه نرو/ روزي كه دلت به ديگري مايل شد/ كفشان مرا جفت نمودي كه برو

 

من بي پناهم تو بي گناهي - دل به تو دادم ، چه اشتباهي- از تو كشيدم شكل كبوترنقاشي ام رو بگذار و بگذر- تو اين نبودي، من بد كشيدم - آخه دلت رو هرگز نديدم- توبي گناهي، من بي پناهم - ايمن بماني از اشك و آهم

 

اشكي كه بي صداست/ پشتي كه بي پناست /دستي كه بسته است/ پايي كه خسته است/ قلبيكه عاشق است/ حرفي كه صادق است / شعري كه بي بهاست/ شرمي كه آشناست/ دارايي من است/ ارزاني شماست

 

كنون كز من به جا مشت پري در آشيان مانده/ و آهي زير سقف آسمان مانده/ بيا آتش بزن اين آشيان، اين بال و پرهارا رها كن اين دل غمگين و تنها را

 

 بنام آفريننده عشق...: تو را با اشك خون از ديده بيرون راندم آخر هم/كه تا درجام قلب ديگري ريزي شراب آرزوها را/ به زلف ديگري آويزي آن گلهاي صحرا را/ مگو بامن، مگو ديگر، مگو از هستي و مستي/ من آن خود رو گياه وحشي صحراي اندوهم

 

 يك شبي با ياد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوي آب خواهم گفت ورفت/ در فرار شعرهايم يك شبي خواهم نشست/ آخرين اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خيالت بر ديار قصه ها رفتم

 

هميشه براي كسي بخند كه ميدوني به خاطر تو شاد ميشه... واسه كسي گريه كن كه ميدوني وقتي غصه داري و اشك ميريزي برات اشك مي ريزه... براي كسي غمگين باش كه درغمت شريكه... عاشقه كسي باش كه دوستت بداره!

 

شبي غروب مي كنم كنار چشمهاي تو/ وبي گناه مي روم به دار چشمهاي تو/ من از تمام عاشقي به اين بسنده مي كنم كه يك دقيقه سر كنم كنار چشمهاي تو

 

 زماني كه مرا به دنيا آوردند مي گفتند همه را دوست بدار اكنون كه ديوانه واردوستش دارم مي گويند فراموشش كن

 

يك عشق عروج است و رسيدن به كمال ، يك عشق غوغاي درون است و تمناي وصال ، يك عشق سكوت است و سخن گفتن چشم ، يك عشق خيال است و....خيال است و....خيال

 

اگه از ياد تو رفتم... اگه از ياد تو رفتم اگه رفتي تو زدستم اگه ياد ديگروني من هنوز عاشقت هستم با وجود اينكه گفتي ديگه قهري تا قيامت با تموم سادگيهام/ گفتم اما.... به سلامت شايد اين خوابه كه ديدم ...هر چه حرف از تو شنيدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسيدم! پيش از اين نگفته بودي ... غير من كسي رو داري  توي گريه توي شادي سر رو شونه هاش بذاري تو رو مي بخشم و هرگز ديگه يادت نميافتم.... برو زيباي عزيزم ... تو گروني ... من چه مفتم

 

قرار است امشب دو ماهي بميرند كه ديگر سراغي زدريا نگيرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهاي پيرند و بوي جهنم كه آيد از اين شهر و مردان اينجا چه نا سر به زيرند تمام فصولي كه مي آيد امسال بدون شك از ابتدا سردسيرند بعيد است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگيرند ويك سال ديگر گذشت و نفسهام از اين لحظه هاي پر از غصه سيرند شب سرد و بي انتهايزمستان قدمها مردد ولي ناگزيرند دو خط موازي رسيدن ندارند دو خط موازي فقط هم مسيرند.

 

 زندگي رسم خوشاينديست........زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ........زندگي پرشي دارد اندازه عشق.........زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و توبرود........زندگي حس قريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد........زندگي سوت قطاريست كه در خواب پلي مي پيچد........زندگي گل به توان ابديت........زندگي ضرب زمين در ضربان دل هاست.

 

كاش در محبت شك نبود/ تك سوار مهرباني تك نبود/ كاش بر قابي كه بر جان و دل است/واژه تلخ خيانت حك نبود

 

زندگي زيباست اي زيبا پسند! / زنده انديشان به زيبايي رسند/ آنقدر زيباست اين بي بازگشت/كز برايش مي توان از جان گذشت

 

زندگي خفتن نيست، زندگي پرواز است، زندگي بال گشودن ز زمين، زندگي اوج گرفتن برسر قله ي عشق، زندگي پر زدن از آغاز است

 

اگر آيد به جانم هر سه يك بار/ غريبي و اسيري و غم يار/ اسيري و غريبي چاره داره/ ولي آخر كشد ما را غم يار

 

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد/ در بهاري روشن از امواج نور/ در زمستاني غبار آلودو دو بي تو يك روز در اين فاصله ها خواهم مرد/ مثل يك بيت ته قافيه ها خواهم مرد

 

زندگي تفسير سه كلمه است: خنديدن.... بخشيدن.... و فراموش كردن........ بخند.... ببخش.... و فراموش كن

 

به 3 چيز اعتماد نكن: دل، زمان و عمر...دل رنگ پذيره،زمان در تغييره،عمر درتقديره

 

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است/ باش فردا كه دلت با دگران است ما را يك دل از خوبان جدا نيست/ ولي صد حيف خوبان را وفا نيست

 

از اين عشق به هر عشق جهان ميخندم/ هركه آرد سخن عشق به آن ميخندم/ روزي از عشق دلم سوخت كه خاكستر شد/ بعد از اين سوز به هر سوز جهان ميخندم

 

 من شكستم آري تو شكستم دادي باده رنگ و ريا را تو به دستم دادي من غريبم آري توغريبم كردي بي خبر از آيينه ها پر فريبم كردي تو مرا همچون شمع از سر جور و جفاسوزاندي تو مرا سوزاندي تو مرا بر در و ديوار بدي كوباندي من شكستم آري تو شكستم دادي تو مرا از بودن تو مرا از من و از ما و تو پنجره ها ترساندي... تو مرا ازفردا... تو مرا از دريا... تو مرا ترساندي من اسيرم آري تو اسيرم كردي... بي خبر ازباران.. تو كويرم كردي از شراب دوري تو چه سيرم كردي من شكستم آري...

 

توي آسمون دنيا هر كسي ستاره داره/ چرا وقتي نوبت ماست آسمون جايي نداره/ واسهمن تنهايي درده/ درده هيچ كس را ندشتم/ هر گل پژمرده‌اي را تو كوير سينه كاشتم

 

 شيشه ي پنجره را باران شست... از دل من اما... چه كسي ، نقش تو را... خواهدشست...؟؟

 

 ای کاش همچوشبنمی از چشمان زیبایت بر صورت پر رازت جاری می شدم و آن را بوسه باران می کردم

 

مي دوني چرا وقتي ميخواي بري تو رويا چشماتو ميبندي؟ يا وقتي گريه کني چشما تو ميبندي؟ حتي بخواي کسي روببوسي چشمات رو مي بندي؟ چون قشنگترين چيزهاي اين دنيا قابل ديدن نيست

 

 بگذار ابريترين شعرهايم را با غريب ترين لهجه بخوانم
اين عادت من است كه هر غروب بر ايوان دلتنگيم مي نشينم 
و خويش را مرور مي كنم

 

شبهاي زمستاني قلبم را چراغي  نيست و ظلمت روحم را،
روشنايي ودر انزوايتنهائيم كور سوي  اميد را نمي بينم
چه بس شبها كه دلتنگي صورتم  راشسته و خواهدشست
وچه بسيار روزهايي كه بي قرارت بودم ولي
غم هجران  لحظه به لحظه بهمرگ نز ديكترم خواهد كرد
وهيچ كس راز دلتنگيهايم را نخواهد فهميد وهيچ چيزبرلب
نخواهم آوردچرا كه من گر فتار سنگيني سكوتي هستم كه
 گويا قبل از هرفريادي لازم است

 

نسيم دلنواز و روح انگيز عشق را تا آخرين لحظه حيات  در دل نگه ميدارم تا درآن  لحظه هم عاشق باشم و در آخرين برگ خداحافظي ام مي نگارم

 

عشق برايم يك عادت بود،يك حاجت بود كه من ازمعبودم گرفتم و به محبوبم هديه كردم

 

براى امروز و فردا عهد مى بندم , نهايت شادى را به تو هديه كنم عهد مى بندم نه در صداقت تو شك كنم و نه بى اعتماد بلكه حيات تورا با رشد و ژرفاي بيشترى غنابخشم , عهد مى بندم هرگز تلاش نكنم تا تو را تغيير دهم بلكه تغييراتى را كه خود ِ میپذيرى بپذيرم و محبت تو را مى پذيرم بى آنكه دغدغه فردا داشته باشم , چونمیدانم فردا بيش از امروز دوستت خواهم داشت

 

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم كوزه گر ازخاك اندامم چه خواهد ساخت ولی آنقدر مشتاقم كه ازخاك گلويم سوتكی سازد گلويم سوت كسی باشد به دست كودكی گستاخ و بازيگوش و او يكريز و پی در پی دم گرم خودش رادر گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدينسان بشكند دائم سكوت مرگبارمرا "دكتر علي شريعتي " 

 

با  كدامين واژه تو را ستايش كنم كه هر چه مي گردم جمله اي نمي يابم
كه خوبيهاي تو را معني كند و بيانگر همهً خوبيهاي تو باشد 
تو يي كه بر كوير زندگيم يكباره باران مهر مي شوي و غمهايم را مي شويي 
تويي كه هر وقت دلتنگ مي شوم آغوش پر مهرت را بر رويم مي گشايي و 
دستان نواز ش گر ت غبار غم از چهره ام مي زدايي هر گاه تو را استوار بر سجاده 
نمازت مي بينم اشك در چشمانم حلقه ميبندد و آ ن گاه هست كه مي خواهم با 
يك بغل گل سرخ تو را در آغوش بگيرم وبگوييم  دوستت دارم اي مادر.

 

اي مهربانترين عاشق
تنها تو هستي كه دستهاي لبريز از مهرت را در دستان تشنهً محبت من مي گذاري
فقط تو دردهاي كهنه و سر باز زدهً تنهاي ام را التيام مي بخشي اي همنوا با صبح
مي داني كه من در مكتب تو عشق را آموختم وبا وجود گرم تو معناي لطيف آفرينش
را لمس كردم
اين تو بودي كه دم مسيحاي خود را در كالبد يخ بسته وكرخ من دميدي وزندگاني را متولد كردي وهستي روياندي
خودت خوب مي داني كه دوستداشتني ترين موجود اين زمانه و هر زمان ديگري
اي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا د ر

 

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید
هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد ... باعث ریختن اشکهای تو نمی شود
تنها دوراه برای مواجهه با مشکلات وجود دارد : یا آنها را عوضکنید و یا شیوه نگریستن به آنها را تغییر دهید
دیگران را دوستبدارید،منتظر نباشید آنها شما را دوست بدارند
شادمان شدن آسان است اما شادمان ماندن دشوار 
نباید دنبال خوشبختی بود باید آن را اتفاقی در راه پیداکرد

 


نمي دانم محبت را بـر چه کاغذي بنويسم که هرگز پاره نشود 
بـرچـه گلـي بـنويـسم که هـرگزپرپر نشـود
بـر چه ديواري بنويسم که هرگز پاک نشود 
بـر چه آبـي بنويسم که هـرگز گل آلود نشود
وسرانجام بـر چه قلـبي بنويسم که هـرگز سـنگ نشود

 


در خواب ناز بودم 
شبي ديدم کسي در ميزند 
در را گشودم روی او ديدم غم است در ميزند 
اي دوستان بی وفا از غم بياموزيد وفا 
 غم با اين همه بيگانگی هر شب به من سر ميزند

 

تو را به دادگاه خواهند کشيد
شايد به حبس ابد محکوم شوی
جزييات جنايتت معلوم نيست
اما
اثر انگشت تو را روی قلب شکسته ام يافته اند


** دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلكه به خاطر شخصيتي كه من در هنگام با تو بودن پيدامي كنم

**هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشكريختن تو نمي شود

 

**اگر كسي تو را آن طور كه مي خواهي دوست ندارد ، به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد

 

**دوست واقعي كسي است كه دستهاي تو رابگيرد ولي قلب تو را لمس كند

**بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كناراو باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد

**هرگز لبخند را ترك نكن ‚ حتي وقتي ناراحتي چون هر كس امكان دارد عاشق لبخند تو شود

**تو ممكن است در تمامدنيا فقط يك نفر باشي ، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي

**هرگز وقتت را باكسي كه حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران

**شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را ، به اين ترتيب. وقتي اورا يافتي بهتر مي تواني شكرگزار باش

 

**به چيزي كه گذشت غم مخور ، به آن چه پساز آن آمد لبخند بزن 

**هميشه افرادي هستند كه تو را مي آزارند ، با اين حال همواره به ديگران اعتماد كن و فقط مواظب باش كه به كسي كه تو را آزرده ، دوبارهاعتماد نكني

**خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي شناسيقبل از آنكه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد

**زياده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترين چيزها در زماني اتفاق مي افتد كه انتظارش رانداري

 

روزها یکی پس از دیگری٬و شبها را نیز بدون او سپری می کنم٬ولی هیچ گاه او را از خود دور نمی بینم و تنهایی را احساس نمی کنم...


بي تومهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدارتو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه يادم گلياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم ...
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام....بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فروريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آمد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول كه نگاهم به تمناي تو پر زد
چو كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي من نرميدم نگسستم
باز گفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو در افتادم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم نتوانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت
اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد
يادم آمد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم..نگسستم نرميدم.
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم
نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نكني ديگر از آن كوچه گذر هم
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم 

 


می‌نويسم از تو
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صداكردم
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي...
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شاديو خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

 


پنجره این نشانم دهيد تا من برای هميشه نگاه منتظر پشت آن باشم
پنجره ای نشانم دهيد
من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری
روشنايی خورشيد را از ياد برده ام
آسمان پر ستاره را نيز
پنجره ای نشانم دهيد
پنجره ای كه پرواز گنجشكان را از پشت آن تماشا كنم 
و خوشبختی مردمان را و گذر فصلها را
دركوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند

 


نترس.پیشبرو.ادامه بده.آنها همواره در کنار تو خواهند بود
لحظه به لحظه،ثانیه به ثانیه آنها تو را زیر نظر دارند.آنها ازهم
مهربانترند،دلسوزترند،
هرگاه احساس ترس و لغزش کردی دستت را در دست آنها
بگذار و مصمم قدم بردار و آن سه پشتیبان توهستند
۱.خدا که از همه دلسوزتر است و همانند مادری که فرزندش
را راهی امتحانی سخت می کند نگران توست.پس تنهایت
نمی گذارد و در کنارت می ماند همیشه وهرجا و هر لحظه
۲.مادر که هرچه بگویم کم گفته ام او که با زیباترین کلماتبه
تو اعتماد به نفس می دهد و اینگونه تو را یاری می کند
۳.پدر که همچون کوهدر پشتت ایستاده و به تو این اطمینان
را می دهد که قدم هایت را محکم تربرداری
پس پیش برو و نترس که همواره سه نیروی زیبا تو را یاری
می دهند.

 

هيچ وقت دل به کسي نبند

چون اين دنيااين قدر کوچيکه که توش دو تا دل کنار هم جا نميشه

ولي اگه دلبستي…… هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اينقدر بزرگه که ديگه پيداش نميکني


تولستوي:زمان فقط حال است و آن حال است و مهمترين فرد كسي است كه او را حال ميبيني


 جان مورفي: اينكه جهت باد به كدام طرف است مهم نيست مهم اين است كه توبادبان را به كدام طرف مي چرخاني

 

 كاش مي شدبار ديگر سرنوشت از سر نوشت كاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت كاش مي شد از قلمهايي كه بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانيها نوشت كاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت كاش دلها از ازل مهمور حسرتهانبود كاين همه اي كاشها بر دفتر دلها نوشت.

 

خاطره ی شادیهای دیروز تلخ ترین غمی است که امروز دارم 
چه کوتاه مسافر کاروانسرای قلبم شدی . سیرآب شدی و گذر کردی


می دونی فاصله ی بین انگشتات واسه چیه ؟واسه ی اینه که یه نفر دیگه با انگشتاش این جای خالی رو پر کنه پس به دنبال دستی باش که تا ابد بتونه دستت رو بگیره


اگر بهترین دوستم نیستی پس لا اقل بهترین دشمنم باش اگر غمخوارم نیستی لا اقل بزرگترین غمم باش هر چه هستی همیشه بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند پس لا اقل در بدترین خاطره هایم بهترین باش

 
دستت رو بذار روی قلبت ; این ساعت عمرته که داره تیک تیک می کنه . جالبه همونیکه بهت زندگی میده . برات شمارش معکوس رو شروع کرده. منتظر باش اما معطل نشو. تحمل کن اما توقف نکن . قاطع باش اما لج باز نباش . صریح باش اما گستاخ نباش . بگو آره اما نگو حتما . بگو نه ولی نگو ابدا


سر کلاس ریاضی بود که استاد اومد رو تخته دو خط موازی کشید خط پایینی نگاهی به خط بالایی کردو تودلش عاشقش شد خط بالایی هم نگاهی به خط پایینی کردو اونم عاشقش شد در همین هنگام بود که استاد داد زد و گفت که دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسن عشق مانندجنگ است آسان برای شروع مشکل برای پایان غیر ممکن برای فراموش کردن

 
هیچ وقت ازدوست داشتن انصراف نده حتی اگه کسی بهت دروغ گفته باشه بازم بهش فرصت بده چون روزی فرا میرسه که خودت محتاج فرصت دادن دیگران می شی


هیچ کدوممون نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که هیچ وقت نشکنه ! ولی حداقل می تونیم بهش یاد بدیم که وقتی شکست لبه ی تیزش دست اونی رو که شکستتش رو نبره

یکی بهم گفت آدم توی عاشقی مثل سیگار باشه ! گفتم چطور ؟! گفت سیگار با اینکه می دونه آخرش زیر پا لهش می کنن ولی بازم تا آخرش به پای آدم می سوزه 

یه نفر یه جایی همه ی رویاهاش لبخند تواوزمانی که به تو فکر می کنه احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه ... پس این حس وازش نگیر

اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشاش زل بزنی نمی تونی دوریشو تحمل کنی نمی تونی بهش بگی چقدر می خوایش نمیتونی بهش بگی چقدر بهش نیازداری ... واسه همینه که عاشقا دیوونه می شن

مرگ از زندگی پرسید : آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟ زندگی لبخندی زد و  گفت : دروغهایی  که درمن نهفته است و حقیقتی که تو در وجودت داری


مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دریچه ی آسمان به تماشا بنشینم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بی تو همه ی فصلها خاکستری و همه ی ستاره ها خاموشند. کیفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهایی است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ایمان دارم برای او که وسط قلبش اندازه ی تمام عاشقانه های روی زمین است

اگه همخونه می خوای "من" اگه دیوونه می خوای "من" بیا باهم باشیم کاشکی چشمات مال من بود تو سرت خیال من بود مثل من که آرزومی آرزوت مثال من بود

 

کاش ای تنها امید زندگانیم می توانستم فراموشت کنم 
با اشک شوقی بر جاده ی قلبت قدم نهادم وپرچم عشق را در بلندای آن قرار دادم تا هوا خواهانت بدانند که تیر عشقت بر قلبم نشسته است ...
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون زنده بگوری 
از دور گل سرخی دیدم توجهم را به خود جلب کرد جلو رفتم بو کردم و با دقت گلبرگهایش را نگریستمعاشقش شدم هر چه بیشتر نگاهش می کردم بیشتر عاشقش می شدم 
آن لحظه که در کلبه یتنهایی خویش چشم به در دوخته بودم تو آمدی و غم و اندوه را از بین بردی


آن شبکه ماه کامل است به راحتی می توانم عکس تو را در آسمان ببینم 
بی تو زندگی تلختر از شرمی است مستمر کدام اندوه ات را بگردم ؟ نبودنت یا در بند بودنت را 
نمیدانم تو از کجا وارد دنیای آبی قلبم شدی آمدی تا به من بگویی که عشق در گرومحبت و محبت در گرو لبخند توست
لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست ! شیرین ترین لبخندترا برای لحظه ی دیدار نگه دار و من هم زیبا ترین غزلم را برای شب شعر چشمانت نگهداشته ام

چند صباحی است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوی فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خریدم روزگاری بود که تنهاییم را با مرغان آسمان تقسیم می نمودم و همراه با بارش باران دل تنهایم را نوازش می کردم تا اینکه نامت را شنیدم و همانا عشق بزرگت را با دنیای تنهاییم تعویض نمودم مهربانا اگر روزی یاد من در قلبت از بین رفت شکایتی ندارم زیرا یاد تو را با خود همراه خواهم کرد
ای کاش می دانستم.

 

از مرگ من چه کسی اولین اشک را خواهد ریخت و آخرین کسی که مرا از یاد خواهد برد کیست پس...


هر کس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت من راست گفتم که برای تو زنده ام 
ای کاش از روز اول نمی دیدمت و از شراره های بی رحمانه ی نگاهت نمی سوختم
افسوس که در نگاهت سوختم و در آرزوی دومین نگاهت خاکستر شدم
تا تو میخندی به رویم با نگاه سبز وحشی زندگی را با همه بی اعتباری دوست دارم 
عشق راز پنهان تمدن و شعر سر مکتوب انسان است
ای عشق تو کدامین قله ی بلند پیروزی رافتح کرده ای که اینچنین پر غروری ؟
مهربانم ای تک ستاره ی آسمان زندگیم و ایتنهاترین بهانه برای زنده ماندنم از صمیم قلب دوستت دارم
ای کاش بهای دیدنتجان بود تا با تیغ عشقت خود را قربانیت می کردم
ای کاش قطره اشکی بودم که ازروی چشمانت زاده می شدم بر روی گونه هایت زندگی می کردم و بر روی لبانت جان میسپردم

عشق حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد عشق آن نیست که لب تاقچه ی خاطرهها از یاد من و تو برودای رویای زنده ی من تو یک فرشته ی مجسمی برای من


امان از آن زمانی که قلب عاشقی گرفتار خزان یک جدایی شود

ای کاغذ سفید که سنگینی بارها و دردهایم را به دوش می کشی بار دیگر به رویت برایش می نویسم که چقدردوستش می دارم

گویند که شیشه ها هیچ احساس ندارند ولی وقتی روی شیشه ی بخارگرفته ی اتاقم نوشتم " نمی دانی چقدر دوستش می دارم " بارها گریه کرد

 
اگرزیستن را دوست می داشتم در تولدم نمی گریستم
عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد

دیشب من عاشق به در خانه ی معشوق رفتم مست انگشت به در زدم گمان کردم هست همسایه سر از خانه بیرون آورد و گفت او ماه عسل رفته و سپس پنجره را بست


چون غروب خیلی قشنگه تو خود خود غروبی چی بگم قحطی واژه ست هر چی هستی خیلی خوبی

 
نمی دانم هنگام فراق و غربت بگریم یا بخندم ولی با اطمینان از فرسنگها فاصله ها به تو می گویم که عزیزم یادت همیشه در ذهن من خواهد ماند و تا همیشه دوستت دارم
ای مادرم ای ناب ترین غزل زندگیم زیبا ترین واژه ها را باید وام گرفتبرای توصیف تو ای بهترینم سوگند به آفتاب به مهتاب که از نفسیر کردن دل دریاییتناتوانم و با واژه های بی تکلف فقط می توانم بگویم خیلی زیاد دوستت دارم مادر عزیزم

وقتی که تو را دیدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبیاری کردم و بالطافت آن را نورانی کردم و اینک عشقت در قلبم سر به فلک کشیده و جوانه های خاطره رابه میوه های آرزو سپرده من با دستان انتظار میوه هایت را می چینم و لبریز از امیدفریاد می کشم تک درخت عشق و امید و آرزوی من با تمام وجود دوستت دارم...

 
کاش تکرار لحظه ها تکرار با تو بودن بود


اگر صد سال پس از مرگم گورم را بشکافی خواهی دید روی قلبم نوشته شده است دوستت دارم


کلماتی که بعد از خواندن کلمه ی نورانی مادر به ذهن خطور می کند : مهربان ، سنگ صبورزندگی ، تمام هستی ، خوبیها،پاکی ها ، و هر چقدر هم بگیم بازم کمه چن تا هم شما یادآوری کنی


گریه میکنم تا تو را در اشکهایم ظاهر کنم زود اشکهایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند
یکی گفت : عشق به معنای زندگی با شخصی نیست که دوستش دارید بلکه به معنایزندگی با شخصی است که بدون حضورش قادر به ادامه ی حیات نباشید
شیشه ی پنجره راباران شست ، از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
تو مانند مژده ی نوبهاری بودی که در دل من شکوفا شدی دوستت دارم تا قلب آسمانها 
در آن هنگام که طوفان زندگی مرا در تلاطم های خود به هر سو می کشاند من در فراسوی کوره راه زندگیمنتظر فشردن دستان گرم تو بودم
دوستت دارم ای کسی که دریای رویاهایم در آبیچشمانت خلاصه می شود
شکفتن هیچ گلی به زیبایی لبخند مادر نیست
نگاهت رابرای فردایم نگه دار که بی نگاهت خواهم مرد


اگر معلم دینی بودم میگفتم بعد ازخدا باید تو را پرستش کرد ، اگر معلم هنر بودم می گفتم هنر زیبایی روی تو خلاصه میشود ، اگر معلم جغرافیا بودم می گفتم خوش آب و هوا ترین نقطه ی زمین در کنار توست اگر معلم زبان بودم می گفتم 
I Love You


اگر عاشق شدن گناه است دل عاشق شکستن صدگناه است


در برگ برگ صفحات قاموس بی انتها آن گونه که شایسته ی تو باشد ، گفتم شاید عشق گویا ترین و پر معنا ترین واژه ای باشد که بتواند وسعت بی انتهای وجود تورا بسراید ، بدان که تا نفس در سینه دارم دوستت دارم


ای عشق من ای بهترینم بر من تکیه بده با این که تو نیستی من برای همیشه با تو خواهم ماند ای باغبان کوچکقلبم بدان که باغ قلب من بدون وجود تو و بدون گرمی دستان مهربان تو خشک و مرده استو این را بدان که هیچ باغبانی توانایی این را ندارد که دوباره آن را زنده کند مگرتو ، پس بیا که انتظار کشت مرا


آخذین نگاه تو هر شب در دادگاه کشور عشق نشستهاست من شاکی ام و ماه قاضی ، ستاره ها عکس می گیرند ، فرشتگان خبرنگارند و میخواهند در قیامت محشر را از مظلومیت من خبردار کنند  اشکهایم را شاهد گرفته ام و می خواهم به داغی چشمانم شهادت دهم ، و تو ... ای کاش برگردی و در دادگاه از نگاهتدفاع کنی و از من رضایت بگیری ...
ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم

تعداد بازدید از این مطلب: 630
موضوعات مرتبط: جملات عاشقانه , , جملات فلسفی , , , , , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

نویسنده : mojtaba
تاریخ : پنج شنبه 14 فروردين 1393
نظرات
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








درباره ما
به وبلاگ عشق ابدی خوش اومدین لطفا با نظراتتون من و در بهتر کردن وبلاگ یاریم کنید
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید